سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

85/10/17
10:20 ع

 یادداشت 26ام - صبا

پیوست – سرما خوردم دور از جونتون تپل ( کنار وایسا ویروسی نشی  )..  اینه که زیاد نمی تونم بشینم اینجا تایپ و اینا کنم .. بازم اینه که واسه خالی نبودن عریضه و لال از دنیا نرفتن و این صوبتا یکی از یادداشتای قدیمیو می ذارم براتون و شرمنده از اونایی قبلا خووندنش .. دیگه به بزرگواری و این صوبتا .. ( می بینی چُقذِر ادبم رفته بالا تازگیا   )
نکته - هر کس معتقده پیوست باید ته پست بیاد یا کامپیوترشو سر و ته کنه یا خودشو .. همینه که هس

 دوباره ته ترمه و بازار داد و ستد جزوه گرم  .. تا حالا تو رفتارای طالبین جزوه دقت کردین؟
بعضیاشون مثل پیام بازرگانی میمونن دقیقا جایی که نبایست سر میرسن:
فک کن تو ایستگاه داری شاد و خوشحال میری سمت اتوبوس .. تو ذهنت خودتو تصور می کنی که تا چند ساعت دیگه خونه ای .. اونوقت یه صدایی از پشت سرت : خانوم.. ببخشید خانوم .. هی خانوم.. آبجی ..عزیز.. با شمام وا  .. این صدای کسی نیست جز همکلاسی دربدر و آواره جزوه .. حالا تا بیایی به طرف بفهمونی که اشتب گرفتی و من با اون استاده درس ندارم و کسی رو هم نمیشناسم که باش کلاس داشته باشه و ولمون کن تو رو خدا و دست از سر کچل ما بردار و اینا   .. اتوبوسه هم رفته 
.. حالا 4 ساعت وایستا تو سرما منتظر اتوبوس 

بعضیاشون یه نمه بفهمی نفهمی موذی ان:
 - جزوه تونو کی بتون پس بدم .
 -  فردا کلاس فلان .
 -  فک نکنم یادم بمونه . شما لطف کنین شماره تماس به من بدین که هماهنگ کنیم 
 -  چشم .. شما جون بخواه اصولا  .. منم که کلا پایه هم آهنگ

بعضیا خیلی بچه ان :
مردک اومده با چه خاری و ذلتی به زور و اجبار از مردم یادداشتاشو گرفته که ببره ته اش بنویسه: صفر نهصد و خرده ای .. آیم ویتینگ اینا 

بعضیاشون پرتوقع  ان :
 - شما جزوه ی این درستون کامله؟ 
 - آره 
 - میشه ببینم .. آخه من یه جزوه ای می خوام که کامل و تمیز و خوش خط باشه که بشه خووندش بعد شماره صفحه هم داشته باشه.. بعد .. بعد ..
حالا یکی نیست بهش بگه چک نویسای منم از سرت زیاده بچه پر رو .. افاده ها طبق طبق  

بعضیاشون فوق پر رو ان و پخته خوری رو به حد نهایتش رسوندن:
 - شرمنده برگه هام همرام نیست یعنی دست دوستمه برده فتو بگیره 
 -  خب بهتر ..  میشه به دوستتون بگین بی زحمت دو سری فتو بگیره
- تعارف نکنی تو رو خدا .. می خوای بگم بیاد پشتتو هم دست بکشه ؟ 

 بعضیا دو دره بازن :
یعنی دیگه پشت گوشتو دیدی جزوه هاتو دیدی .. حالا کار و زندگی رو ول کن با گردن کج وایسا جلو انتشارات و با کلاسور خالی هی بزن تو سر خودت 

بعضیا خیلی شوخ طبع ان :
 - این جزوه اتون . دستتون مرسی فقط شرمنده  یکی دو برگش افتاد تو جوی آب .. یه چند برگش هم بچه ها آبگوشت خورده بودن .. خلاصه ..
 -  .. ( فک صاب جزوه افتاده نمی تونه صحبت کنه )
 -  نترس بابا شوخی کردم .. هَر هَر هَر ( خنده مثلا)

مدلهای دیگه ای هم داریم البته مثل سریش بدخیم ، سریش خوش خیم ، جواد مخفی ، جواد بارز ،بابای جواد ،  بچه ی آدم و آدم معمولی (  دو مورد آخر کمیاب و نسلشون رو به انقراضه ) که توضیح و تشریح هر کدوم مجال دیگه ای رو می طلبه

نتیجه ی اخلاقی: نمی میری به خدا .. یه خود کار بذار تو جیبت قول می دم سنگینی وزنش نکشتت .. کشت با من .. بشین دو دقه تو کلاس صحبتای استادو یادداشت کن .. نمرده کسی تا حالا از جزوه نوشتن نمی میری .. مردی با من .. انقد آخر ترمی نه خودتو عذاب بده نه ملتو

نتیجه ی اجتماعی: حالا جالب اینجاست که این جماعتی که فقط شب امتحان یادشون میافته دانشجوان معمولا میرن بهترین نمره رو هم میگیرن .. اونم نه با درس خووندن و عرق جبین! که با پاچه خواری و مخ استادو کار گرفتن و هزار جور تقلب و تیز بازی .. تو یه محیط به اصطلاح فرهنگی با  آدمایی سراپا ادعا .. حقا که دنیای غم انگیز نادرستی داریم..

نتیجه ی علمی: نه.. واقعا ما خجالت نمی کشیم ؟ شرم نمی کنیم ؟ .. همه سوادمون تو جزوه مونه .. این چه مدل کسب علمه واقعا؟ به من بگو !

نتیجه ی فرهنگی: بشوی اوراق گر همدرس مایی       که علم عشق در دفتر نباشد

نتیجه ی تصمیم کبرایی: تویی که زحمت می کشی جزوه می نویسی حداقل یه نمه خوش خط و تمیز می نوشتی که فردا روزی اگه  یادت رفت از وسط اتاق جمعشون کنی کارگرتون فک نکنه اینا چرک نویسن یا مثلا خط خطیای بچه همسایه است همه شو برداره بریزه دور .. و الان من اصلا منظورم کس خاصی نبودش که

نتیجه ی همین جوری: دختره ی  .. نمی نویسه نمی نویسه وقتی هم می نویسه اینجوری طومارخلوصه که شرمنده چشتو در آوردم --»  !!

 

کارتن خواب ها

حالا آن سوی این همه پنجره
شومینه ها روشن است
خت خواب ها گرم
سفره ها لبریز
دست ها پُر
دل ها خوش وُ
دنیا، دنیاست برای خودش.
پس وقتِ تقسیمِ جیره ی جهان
من کجا بودم
که جز این کارتون خیس وُ
این زمستان زمهریر
چیزی نصیب ام نشد؟
مُقوا خیس ، خیابان خیس
تخته ها ، کبریت ، حَلَبی
چشم ها و چه کنم ها... خیس!
خواب و خیالِ شما چطور ؟
حالا خیلی ها پُشتِ پنجره ایستاده
با پیاله ی گرم چای شان در دست
سرگرمِ تماشای برف اند
سرگرمِ فعل ماضی حرف اند
و هی از سنگسارِ عدالت وُ
احتمال آزادیِ آدمی سخن می گویند
من سردم است بی انصاف
من گرسنه ام بی انصاف
من بی پناهم بی انصاف
پس وقتِ تقسیمِ جیره ی جهان
من کجا بودم
که هیج کُنجِ دِنجی از این همه خانه
قسمتِ بی قرارِ من نشد؟
پس این حشرات کجا می خوابند
که فردا صبح
باز آفتاب را خواهند دید!؟
هی زمستانِ ذلیل کش ، بی انصاف!
نگاه کن
آن سوی پُل
کلیددارِ صندوق صدقات
با کامیونِ سنگینش ثروت اش می گذرد
من دارم می میرم...!
چراغ های لابیِ هتل روشن است هنوز
صدای استکان ، یخ ، الکل و آواز می آید
آن سوی دیوارها
صدای نوش نوشِ رویای زندگی ست«
این سوی دیوارها
وداعِ منجمدِ‌ من است
هم از دنیای دشواری
که هرگز رنگ عدالت را ندیده است
به من بگو
حشرات کجا می خوابند
که باز فردا صبح
آفتاب را خواهند دید؟
حقوق بشر ، باد ، رفراندوم
نفت ، چپاول ، مرگ
دموکراسی ، خواب ، خوارمیانه
تنهایی ، ترس ، تروریسم...
دریغا کلماتِ علیل!
این همه بی دلیل
در دهانِ یاوه چه می گویید؟
من سردم است
من گرسنه ام
من بی پناهم
فاصله ی من
تا گَرْمْ خانه ی خوبانِ شما
فقط یک دیوارِ شیشه یی ست ،
ای کاش
پاره آجری نزدیکِ دستم بود ،
هُرْمِ نَفَس هایم یاری نمی کنند
دی ماه آمده
سرانگشتانِ بی جانم را جویده است
سرما آتش گرفته ، دارد گَرْمَم می شود
مرگ برایم پتو آورده است
دیگر در گور نخواهم لرزید ...

 



ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ